گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
سفرنامه شاردن
جلد دوم
فصل سيزدهم پوشاك و اثاثه ايرانيان‌




مردمان مشرق زمين در لباس پوشيدن هرگز از مد پيروي نمي‌كنند، و بسيار سال مي‌گذرد كه كمترين تغيير در طرز پوشاك خود نداده‌اند؛ و اگر اين گفته راست باشد كه يكسان ماندن و عدم تغيير و تبديل پوشاك در جامعه‌اي نشانگر حزم و احتياط آن اجتماع است ايرانيان بتحقيق محتاطترين و استواركارترين و دورانديش‌ترين افراد جوامع بشري مي‌باشند. زيرا هرگز در بند آن نيستند كه رنگ يا نوع پارچه يا دوخت پوشاك خود را تغيير دهند. من بارها لباسهايي را كه از زمان تيموريان در خزانه پادشاه نگهداري شده، ديده‌ام، به نظر تحقيق در آنها نگريسته‌ام، و دريافته‌ام كه از آن روزگاران تا زمان حاضر تغيير قابل توجّهي در آنها پديد نيامده است، و برش و دوخت آنها همان‌سان بوده كه اكنون معمول است، و اگر خوانندگان اين سطور به عكسي كه تصوير پوشاكهاي زنان و مردان در آن نمايانده شده به دقت بنگرند حقيقت و واقعيت اين مطلب را درمي‌يابند.
مردان ايران هرگز شلوارهايي كه از كمر تا پنجه پاي آنها را بپوشاند و شبيه چاقچور زنان باشد به پا نمي‌كنند. شلوارشان عبارت از پوشش آسترداري است كه تا قوزك پايشان مي‌رسد. جلو شلوارشان نيز بازنيست، و به هنگام احتياج بايد گره‌بندي را كه به ليفه شلوار خود كشيده‌اند بازكنند. براي قضاي حاجت همانند زنان شلوار خود را پايين بكشند، بنشينند و پس از خاتمه يافتن كار دگربار شلوار خود را بالا بكشند و بندش را ببندند.
پيراهن مردان بلند است، و به جاي اين كه دامن آن را در شلوارشان بگذارند بيرون آن رها مي‌كنند، چنان كه تا روي زانوانشان را مي‌پوشاند. طرف راست
ص: 800
لباس مردان ايراني
ص: 801
پيراهنشان از روي سينه تا نزديك شكم و پايين دو طرف شكافته و باز است.
پيراهنشان يقه برگردان ندارد، و مانند يقه پيراهن زنان اروپايي يك لا و ساده مي‌باشد.
زنان دارا و دولتمند، و به ندرت مردان صاحب‌مقام گاهي در مجالس جشن پيراهني مي‌پوشند كه يقه آنها به پهناي يك انگشت مرواريددوزي شده است. زنان و مردان ايراني هرگز شال‌گردن يا چيزي شبيه آن به كار نمي‌گيرند. مردان روي پيراهن خود لباسي به نام كليچه مي‌پوشند كه دامن آن تا زير زانو مي‌رسد؛ و دو طرف آن از جلو تا روي شكم با دكمه بسته مي‌شود، و روي كليچه قبا مي‌پوشند.
بالاي قبا تنگ، اما از شكم به پايين مانند پاچين زنان گشاد و بلند است، چنان كه دوبار روي شكم پيچيده مي‌شود. بدين‌گونه كه اول طرف راست زير طرف چپ، زير بازو، با دكمه بسته مي‌شود و سپس لاي چپ قبا روي طرف راست زير بازوي راست مي‌آيد، و با دكمه ثابت مي‌شود. چنان كه در عكس پيداست قبا در آن قسمت كه روي سينه است هلال مانند است. آستينهاي قبا تنگ، و چون بيش از آنچه بايد بلند است به قسمتي كه بالاي بازو قرار مي‌گيرد چين مي‌دهند، و سر آستينها را روي مچ با دكمه مي‌بندند. سواركاران نيز قباي گرجي مي‌پوشند اين نوع قبا جز اينكه روي ناف باز است و با دكمه بسته مي‌شود با قباهاي معمولي هيچ تفاوت ندارد.
با اين كه برش و دوخت قبا در كمرگاه مخصوصا متناسب است دور كمر، روي آن دو سه لا شال مي‌بندند. پهناي شال كه معمولا از پارچه خوب و تميز است از چهار انگشت تجاوز نمي‌كند. از پيچش شال به دور كمر جيب عريض و طويل سرتاسري به دست مي‌آيد كه مي‌توان چيزهاي متناسب را در آن‌جا داد. اين نوع جيب از جيبهايي كه اروپاييان در بالاي شلوار خود مي‌گذارند بسيار بار بزرگ‌تر، جادارتر و مطمئن‌تر است.
روي قبا نيز چيزي مي‌پوشند كه برحسب اقتضاي فصل اگر تابستان باشد جلو باز و بي‌آستين است و آن را كردي مي‌نامند. و اگر زمستان باشد لبه‌دار و با آستين مي‌باشد و به آن كادبي مي‌گويند. برش اين پوشش مانند قباست يعني بالايش تنگ، و پايينش مانند زنگ فراخ است، و آن را از ماهوت يا اطلس ضخيم زرتار مي‌دوزند، و با يراق يا توري مزين مي‌كنند يا با قلابدوزي مي‌آرايند. گاهي نيز از پوست سمور يا
ص: 802
قره‌كل مي‌دوزند. اين پوستها، هم بسي زيبا و هم گران است. رويه و آسترشان با هم مناسبت كامل دارد، و دوختشان چنانست كه مانند شال‌گردن، تا ناف را مي‌پوشاند، و از بالا تا پايين يك رشته دكمه، تنها به منظور تزيين به آن مي‌دوزند.
زيرا اين تكمه‌ها را به ندرت مي‌بندند.
ايرانيان جوراب را از پارچه پشمي، مانند يك كيسه بلند و باريك، بدون اين كه شكل ساق و پاشنه و پهني پا را در نظر بگيرند درست مي‌كنند. ساقه جوراب را تا زير زانو بالا مي‌برند و در آن‌جا گره مي‌زنند، و روي محلي را كه پاشنه پا در آن جا مي‌گيرد چرم قرمز رنگي مي‌دوزند تا جوراب بر اثر تماس با كفش پاره نشود، و اگر چنين نكنند پس از سه يا چهار روز سوراخ مي‌شود.
پيش از آن كه ارامنه باب بازرگاني ايران و اروپا را بگشايند، ايرانيان جوراب به پا نمي‌كردند، حتي پادشاه مانند سربازان، رانندگان ارابه‌ها، پيكها و بسياري از افراد عادي كه مچ‌پيچ به ساق پاي خود مي‌پيچند، پاتابه به پايش مي‌پيچيد.
مچ‌پيچ عبارت است از پارچه ضخيمي به پهناي شش انگشت و به درازاي سه يا چهار ذراع كه همچنان كه بچه‌ها را قنداق مي‌كنند به دور پا مي‌پيچند. اين پاتابه‌ها براي كساني كه زياد راه مي‌روند، يا با پا كارهاي سخت انجام مي‌دهند بسيار خوب و مناسب است. جنس پارچه مچ‌پيچ به اقتضاي فصل درشت و ضخيم، يا نازك و لطيف است، و وقتي خيس يا آلوده به گل شود آن را خشك مي‌كنند و گلهايش را مي‌زدايند. به هنگام زمستان آنان كه ناچارند ساعات زيادي بيرون از خانه راه بروند پاي خود را نيز مانند ساق پايشان در پاتابه مي‌پيچند؛ اما در تابستان مچ‌پيچ به كار نمي‌گيرند.
كفشهاي ايرانيان به انواع گوناگون است اما همه پوشيده است و از پهلو باز نمي‌شود. براي اين كه بيشتر دوام كند پاشنه آنها را ميخ‌كوبي مي‌كنند، و تخت آنها را آن‌جا كه به سر پنجه فشار وارد مي‌آورند نيز به همين منظور چند ميخ ظريف مي‌زنند. در تصوير مي‌بينيد افراد با شخصيت و جاه‌مند كفشهايي پوشيده‌اند كه شبيه كفش راحتي بانوان است و بدين‌سبب است كه هنگام وارد شدن به اتاق خانه، آسان بتوانند آن را از پا بيرون كنند. زيرا كف اتاقها مفروش است و بدون كفش بايد در آن درآيند.
ص: 803
كفش ايرانيان به رنگ سبز و ديگر رنگهاست. تخت آنها مثل مقوا نازك، اما سخت و پردوام، و بهترين چرمهاي روي زمين است. اين نوع كفشها داراي پاشنه است، و انواع ديگر پاشنه ندارد. رويه كفشها غالبا چرم است؛ اما بعضي نيز مانند جورابهاي ما با ميل بافته شده اما بسيار محكم‌تر است. راه رفتن با اين نوع كفش بسيار راحت و آسان است، و پا در آن نمي‌لغزد و نمي‌چرخد. اما بدون پاشنه‌كش به راحتي نمي‌توان آن را به پا كرد. بدين‌سبب آنان كه اين كفشها را مي‌پوشند پاشنه‌كشي فلزي يا ساخته از چوب شمشاد به شال خود دارند تا هنگام ضرورت از آن استفاده كنند. آنان با اين كفشها بدون زحمت مي‌دوند، جست و خيز مي‌كنند و بالا و پايين مي‌روند.
تخت كفش مردمان تهي‌دست از پوست شتر است. دوام پوست شتر از همه پوستها بيشتر مي‌باشد، اما مانند اسفنج رطوبت را به خود مي‌كشد. دهقانان و كساني كه دارايي كم دارند تخت پاي‌افزار خود را از پاره پارچه‌هايي كه كنار هم مي‌گذراند درست مي‌كنند. تسمه‌هاي باريكي از ميان آنها مي‌گذرانند و برهم مي‌فشرند. ضخامت اين تختها از يك بند انگشت در نمي‌گذرد، و رويه آن را به‌ترتيب خاصي با نخ مي‌بافند و به تخت مي‌دوزند. اين نوع كفش كه به آن گيوه مي‌گويند بسيار سبك و پردوام است. دستار ايراني كه دلبند ناميده مي‌شود «1» و گرامي‌ترين و محترم‌ترين پوشاك ايرانيان است چندان سنگين مي‌باشد كه به زحمت وزنش را روي سر تحمّل مي‌توان كرد. گاهي وزن اين دستارها از دوازده تا پانزده ليور در مي‌گذرد، و وزن سبك‌ترين آنها از نيم اين مقدار كمتر نيست. نخستين روزي كه ناچار شدم آن را بر سر بگذارم رنج بسيار كشيدم، و هرجا آزاد و مجاز مي‌شدم آن را از سرم برمي‌داشتم. زيرا برداشتن كلاه از سر، و سر برهنه بودن در ميان جمع همان‌قدر زشت و زننده است كه يك نفر اروپايي صاحب‌مقام كلاه گيسش را از سرش بردارد. اما بسيار نگذشت به هر روي به حمل آن عادت كردم. اين دستارها عموما از پارچه سفيد درشتي درست شده كه روي آن را پارچه لطيف ابريشمين يا ابريشمين زرتاري
______________________________
(1)- از آن جهت آن را دلبند مي‌گويند كه پارچه‌اي كه براي ساختن آن به كار مي‌گيرند مثل دل لطيف و نازك است.
«لانگلس»
ص: 804
مي‌پيچند. روحانيان روي كتان درشت و خشن، پارچه بسيار نازكي مي‌پيچند، پارچه دستار به قطعه پارچه گلدار و پرقيمت‌تري به عرض شش يا هفت شست منتهي مي‌شود كه به هنگام بستن دستار آن را مانند جيقه‌اي از داخلش درمي‌آورند؛ و مي‌توانيد شكل آن را در تصويري كه آورده‌ام بنگريد.
با اين كه دستار موصوف به تنهايي سنگين است گاهي شبكلاه يا عرقچيني از پارچه كتان مضرّس يا ماهوت زير آن روي سر مي‌گذارند. بايد باور داشت كه شرايط اقليمي ايران اقتضا دارد كه سر ساكنان آن بدين‌صورت پوشيده بماند، و اين نكته حقيقتي است مسلم كه هيچ رسم و مقررات زندگي بدون ضرورت، مستمر و بردوام نمي‌ماند؛ و بايد پذيرفت مردم به چيزي كه خاستگاهش هوس و تفنّن باشد خوپذير نمي‌شوند، و بدان انس و الفت نمي‌گيرند. به سخن ديگر مقتضيات اقليمي مبتكر و طراح اطوار و عادات و خصوصيات اخلاقي اقوام مختلف است.
مردم ايران بر اين اعتقادند كه بايد سينه و شكم خود را بيشتر از پشت گرم نگهدارند، و هنديان برخلاف مي‌گويند براي حفظ تندرستي بايد كوشيد كه پشت و پشت گردن گرم بماند.
ايرانيان لباس خود را از كتان يا پارچه‌هاي ابريشمين درست مي‌كنند.
پيراهن و شلوارشان غالبا از ابريشم است. كليچه و قباشان آستري ضخيم و روشن دارد، و ميان آستر و رويه را قشري از پنبه مي‌آگنند تا قبا گرم‌تر باشد.
در سراسر مشرق زمين مخصوصا در ايران لباس سياه نمي‌پوشند، و آن را نحس و شوم و بديمن مي‌شمارند، و اصولا رنگ سياه را از آن شيطان مي‌دانند. مردم در هر سنّ و سال كه باشند با پارچه‌هايي كه رنگشان پسند و دلخواهشان باشد لباس درست مي‌كنند، و به هنگام گردش و حضور در ميدانها و امكنه عمومي بيشتر به كساني مي‌نگرند كه لباسهاي پرزر و زيور و خوش‌رنگ و نگار برتن كرده‌اند.
مردان ايران ريش خود را نمي‌تراشند و از زير ذقن تمام صورتشان پوشيده از ريش است اما چندان بلند نيست كه پوست صورتشان را بپوشاند. روحانيان ريش خود را تا زير ذقن بلند نگه مي‌دارند. سواركاران پير و مردان سپاهي ريش ندارند، و به جاي آن داراي سبيل انبوه و پرپشت مي‌باشند كه گاه به صورت قلابي تا بناگوششان مي‌رسد. شاه عباس كبير سبيل را مايه زينت صورت، و ابّهت و شكوه مرد مي‌شمرد، و هنگام پرداختن حقوق افراد سپاهي خود كوتاهي و بلندي سبيل آنان را در نظر
ص: 805
مي‌گرفت. اما ايرانيان از ريش بلند تركها به شدت بدشان مي‌آيد، و آن را جاروي خانه محرومان مي‌دانند.
چنين به نظر مي‌رسد كه پوشاك ايرانيان در زمان حاضر همان‌گونه است كه در زمان پادشاهي كورش بزرگ معمول بوده و تفاوت زيادي نكرده است.
لباس زنان ايران از بسيار جهات مانند لباس مردان است. با اين تفاوت كه شلوارشان از شلوار مردان تنگ‌تر و بلندتر مي‌باشد. همچنين پارچه‌اي كه از آن شلوار مي‌دوزند ضخيم‌تر است زيرا زنان جوراب نمي‌پوشند. آنان پاي خود را با پارچه‌اي كه به شكل نيم‌چكمه دوخته‌اند مي‌پوشانند. اين نيم‌چكمه كه تا چهار انگشت بالاي قوزك پاشان مي‌رسد از پارچه قشنگ و گران‌قيمت درست شده، و يا نوعي كاردستي است. پيراهنشان كه قميص نام دارد و شايد كلمه شميز( Chemise )- پيراهن، پوشه- از آن آمده باشد از جلو تا ناف باز است. نيم‌تنه زنان از كليچه مردان بلندتر است و تقريبا تا مچ پايشان مي‌رسد. كمربندشان از كمربند مردان باريك‌تر مي‌باشد، و پهناي آن از يك شست درنمي‌گذرد.
زنان سر خود را كاملا مي‌پوشانند و روي آن پارچه‌اي مي‌اندازند كه روي شانه‌هاشان مي‌افتد، و از جلو، گردن و گلو و سينه‌شان را مي‌پوشاند؛ و آن‌گاه كه آهنگ بيرون شدن از خانه مي‌كنند با چادر سفيد سراسر اندام خود را از سر تا پا مي‌پوشانند، و رويشان را چنان زير نقاب پنهان مي‌دارند كه جز مردمك چشمشان چيزي ديده نمي‌شود. بر اطلاق زنان ايراني چهار پوشش جداگانه دارند كه از دوتاي آنها در خانه و از دوتاي ديگر بيرون از خانه استفاده مي‌كنند. نخست، پوششي روسري مانند كه غالبا به منظور آرايش است و تا پشت اندام را مي‌پوشاند. دوم چهارقد كه پوششي سه گوشه است؛ ميانش را روي سر مي‌اندازند و وسط دو دامن آن را زير ذقن به نوعي گره مي‌زنند كه دو دامن روي سينه را بپوشاند، و دامن سوم پشت سر را مستور بدارد. پوشش سوم همان چادر است كه سراسر اندام را از سر تا پا مي‌پوشاند. و پوشش چهارم چيزي شبيه دستمال است كه صورت را مي‌پوشاند و روي شقيقه بسته مي‌شود. روي اين روبند آن‌جا كه چشم است شبكه‌هايي براي ديدن تعبيه شده است.
زنان ارامنه برخلاف زنان مسلمان اگر شوي كرده باشند روي خود را تا بيني پوشيده مي‌دارند، و اين حجاب بدان سبب است كه نزديكان زن شوهردار و كشيشان
ص: 806
لباس زنان ايراني
ص: 807
ايشان كه مجاز به ديدن آنان مي‌باشند بيش از بيني رويشان را نبينند. اما دختران با اين حجاب فقط تا نزديك دهان صورت خويش را نهان مي‌دارند تا كساني كه آنان را مي‌بينند شاهد و ناظر زيباييشان باشند، و وصف قشنگي و تازه‌روييشان را براي ديگران بگويند.
باري چنين مي‌نمايد كه روگرفتن و حجاب زنان سابقه‌اي بسيار كهن دارد، اما به تحقيق نمي‌توان گفت انگيزه حجاب زن پاسداري عفاف و آزرم، يا نشانگر غرور و خويشتنداري و خودپسندي، و يا بيم زنان از رشك مي‌باشد.
زنان و مردان ايران دستكش به دست نمي‌كنند. بهتر و روشن‌تر بگويم اصولا مردمان مشرق‌زمين از فايده دستكش بي‌خبرند. آرايش موي زنان بسيار ساده است.
آنان موهاي خود را به چند دسته و هر دسته را به چند رشته تقسيم مي‌كنند. رشته‌هاي هر دسته را به هم مي‌بافند و همه را به پشت سرشان رها مي‌كنند. موهاي هر زن كه انبوه‌تر و پرپشت‌تر و درازتر باشد زيباتر و دلاويزتر مي‌نمايد؛ و همه آرزو مي‌كنند گيسوانشان آن‌قدر بلند شود كه تا مچ پايشان برسد. بعضي از زنان كه موهاي سرشان بلند نيست رشته‌هايي از ابريشم به دنبال گيسوان خويش مي‌آويزند تا بلندتر بنمايد.
زنان دارا به دنبال دسته‌هاي بافته شده موهاي خود خوشه‌اي از مرواريد يا سنگهاي گرانبها، يا زيورآلات زرين يا سيمين مي‌آويزند.
سر زنان را نواري سه گوش و هلال مانند آرايش مي‌بخشد. نوار ديگري كه پهناي بيشتر دارد و قسمتي از بالاي پيشاني را فراگرفته بدان مربوط است. نوار موصوف از پارچه‌اي نازك و ظريف و سنگين بهاست، و آن را كه پيشاني‌بند مي‌توان ناميد با قلابدوزي يا جواهر زينت مي‌دهند. اين تزيينات به نسبت دارايي و تموّل و تمكّن افراد كم يا زياد مي‌شود به نظر من اين زيورها باقيمانده آثار نيمتاجي است كه شهبانوهاي ايران در زمان باستان بر سر مي‌نهاده‌اند. سربند را تنها زنان شوهردار به نشان اين كه زير فرمان شوهران خود مي‌باشند به سر مي‌بندند، و زنان بي‌شوهر به جاي اين نيمتاجها كلاه كوچكي بر سر مي‌نهند.
گفتني است كه دختران در خانه بي‌حجابند و به نشان دوشيزگي و زينت دو دسته از موهاي بافته شده خود را به صورتي زيبا روي گونه‌هاي خود به نمايش درمي‌آورند.
كلاه دختران دولتمند با رشته‌اي از مرواريد تزيين يافته است. دختراني كه
ص: 808
لباس يك زن زردشتي
ص: 809
سنشان از شش و هفت سال كمتر است ناچار نيستند در حجاب و خانه‌نشين باشند، و هر وقت بخواهند با روي گشاده همراه پدرشان از خانه بيرون مي‌روند، و از اين كه نامحرمان آنان را ببينند پروا ندارند؛ و من از اين دختران كوچك كه مخصوصا گلو و گردنشان زيبايي خيره‌كننده‌اي داشته، و خوشگل‌تر از آنها درآيينه خيال كسي نمي‌گذرد بسيار ديده‌ام، قد و قامت زنان ايراني در جامه خاص خودشان رشيدتر و فريباتر از بالاي زنان ما مي‌نمايد.
در نظر ايرانيان هرچه رنگ رويش و موي سر و مژگان و ابرو سياه‌تر باشد بهتر و پسنديده‌تر است. ابروان چندان كه انبوه‌تر و پرپشت‌تر و به هم پيوسته‌تر باشد به چشمها زيباتر مي‌نمايد. زنان عرب غالبا از اين‌گونه ابروان نصيب دارند. آن دسته از زنان ايراني كه از داشتن ابروان پرپشت و پيوسته به هم محرومند، و ابروانشان باريك و كمرنگ و كم‌پشت است با ماده‌اي سياه‌رنگ اين نقيصه را از ميان برمي‌دارند. همچنين پايين پيشاني ميان دو ابرو، و در گودي ذقن- چاه زنخدان- خال سياهي كه از ناخن انگشت كوچك خيلي كوچك‌تر است، درست مي‌كنند.
اين خالها هرگز محو و سترده نمي‌شود چون ماده‌اي سياه‌رنگ را با نوك سوزنهاي مخصوصي زير پوست وارد مي‌كنند. همچنين به منظور نرم ماندن و حفاظت پوست دست و پاي خود از آسيب تابش حرارت خورشيد گاهگاه آنها را با حمير حنا مي‌اندايند، و پس از اين كه رنگ انداخت دست و پايشان را مي‌شويند. حنا كوبيده برگ گياهي است به همين نام، و گفتني است كه در نظر مردان، زنان كوته‌اندام از زنان بالا بلند مقبول‌تر و دلخواه‌ترند. «1»
زينت‌آلات زنان متنوع و گوناگون است. چنانكه ياد شد زنان دولتمند جيقه الماس يا جواهرنشان بر سر دارند و زينتي به نام تيته متشكل از دانه‌هاي گرانبها كه دورش رشته‌هاي كوچكي از مرواريد آويخته شده در ميان نيمتاج خود مي‌آويزند كه
______________________________
(1)- اين نيز يكي از گفته‌هاي سخيف و نسنجيده شاردن است. زنان بلندبالا هميشه بر زنان كوته‌اندام برتري داشته‌اند و شاعران از رمانهاي قديم قامت زنان خوش‌اندام را به سرو تشبيه مي‌كرده‌اند و شاعري براي دلداري محبوب كوته‌اندامش چنين سروده است:

اي آن كه به حسن و در لطافت ماهي‌هر چند كه كوتاه‌قدي دلخواهي
شاخِ گلي از پستيِ خود عار مدارتو عمرِ مني از اين جهت كوتاهي
ص: 810
به بالاي ابروان مي‌رسد؛ و عقدرو رشته مرواريدي است كه از زير ذقن مي‌گذرد و از دو طرف با قلابي كوچك زير گوشها به پيچ زلف يا لبه عرقچين‌بند مي‌گردد. زنان بعضي شهرستانها به جدار چپ‌بيني خود حلقه‌اي مي‌آويزند. اين حلقه نازك و قطرش چنان است كه انگشت وسط از ميانش مي‌گذرد. پايين اين حلقه دو دانه مرواريد گرد و ميان مرواريدها يك دانه ياقوت تعبيه شده است. غالب بردگان و برده‌زادگان نيز اين حلقه را به بيني مي‌آويزند. قطر حلقه بيني زنان بعضي ولايات آن‌قدر زياد است كه انگشت شست آسان از ميان آن مي‌گذرد. اما بانوان اصفهاني و زنان اصيلي كه نژاد از ايرانيان دارند، هرگز چنين زيور به كار نمي‌برند، و بيني‌شان را سوراخ نمي‌كنند. اما باديه‌نشينان كرماني كاري از اين زشت‌تر و ناهنجارتر مي‌كنند بدين‌شرح كه بالاي بيني خود را سوراخ مي‌كنند؛ حلقه‌اي از آن مي‌گذرانند و صفحه‌اي را كه چند گوهر بر آن تعبيه كرده‌اند بدان حلقه پيوند مي‌دهند. اين زيور در مجموع چنان است كه قسمتي از بيني آنان را مي‌پوشاند.
در لار مركز ايالت لار و در هرموز از اين‌گونه زيور بسيار ديده‌ام. جز اين زيورها كه زنان ايران بر سر خود نصب مي‌كنند زيورهايي گوهرنشان به پهناي دو سه انگشت به مچ دست خود مي‌بندند كه دست بي‌هيچ رنجي در آن مي‌چرخد. زنان دارا و متشخص بازوان خود را با رشته‌هايي از مرواريد زينت مي‌دهند. دختران جوان فقط دستبندي از زر كه زياد پهن و سنگين نيست، و آن كه دو سر دستبند به هم پيوسته و قفل مي‌شود دانه جواهري تعبيه شده، به دست مي‌كنند. برخي از دختران بازوبندهايي به بازو دارند كه چند خوشه كوچك مرواريد بدانها آويخته شده است.
اما فقط برخي از دختران اين زينت را به كار مي‌برند و همگاني نيست.
گردن‌بندهاي زنان ايراني عبارت از زنجير ظريفي زرين با رشته‌اي از مرواريد است كه تا پاي سينه‌شان مي‌رسد. در ميان اين گردن‌بند يك قوطي به اندازه كف دست وجود دارد. در اين قوطي كه معمولا از طلا و گاهي گوهرنشان و مشبّك است، موادّ عطرآگين جاي مي‌دهند. برعكس ما اروپاييان كه در مناطق سرد از بوييدن عطر لذّت زياد نمي‌بريم و خوشمان نمي‌آيد، ايرانيان از بوي خوش حظّ بسيار مي‌برند، و جانشان را به بوي خوش تازه مي‌دارند. اما درباره زيور انگشتري مي‌توانم به تحقيق بگويم كه در هيچ نقطه روي زمين زنان به قدر بانوان ايراني انگشتري به كار نمي‌برند.
به طور كلّي مي‌توان گفت هر بانوي ايراني چند انگشتري به انگشتان خود دارد.
ص: 811
درخور گفتن است كه بهاي پوشاك در ايران ارزان مي‌باشد. با وجود اين در ميان كشورهاي روي زمين كم كشوريست كه مردمان آن به‌قدر زنان و مردان ايران خرج تجمّل و شكوه‌مندي لباس خود كنند. در ايران يك دستار متوسط پنجاه اكو قيمت دارد. و اگر بخواهيد دستار خوب و آبرومندي بخريد بايد دست كم هزار و دويست تا هزار و پانصد اكو بپردازيد «1»؛ و براي تهيه كردن يك پوشاك نسبة خوب بايد سيصد يا چهارصد فرانك بدهيد. درست است كه به‌طور متعارف مي‌توان از لباس و دستار مدت زيادي استفاده كرد، اما لااقل چند دست لباس و عمامه به كار است، تا به نوبت آنها را عوض كرد. از اين گذشته هنگام عيد نوروز همه مردم بايد لباس نو بر تن بيارايند. همچنين در جشنهاي عروسي همه خويشاوندان و بستگان عروس و داماد بايد لباس نو برتن داشته باشند. يك قبا را مي‌توان به بيست و پنج اكو خريد، امّا يكي كافي نيست، و چندين قبا به كار است. زيرا افراد متشخص و صاحب‌مقام هرگز يك قبا را دو روز پياپي نمي‌پوشند، و اگر قطره‌اي از هرچه باشد روي آن بچكد آن قبا در آن حالت، و پيش از رفع كامل آلودگي قابل پوشيدن نيست.
بهاي شال كمر نيز زياد است، و يك شال زربفت به نسبت جنس و درازا و پهنا از بيست تا صد اكو قيمت دارد، و شالي كه از پشم شتر بافته شده باشد و بسيار ظريف باشد قيمتش از اين مبلغ كمتر نيست، و اگر شال از پوست سمور باشد حساب ديگر دارد. زيرا بهايش از سه هزار فرانك درمي‌گذرد، و اگر از پوست سمور خوب باشد قيمتش دو برابر اين مبلغ است، و يك صاحب منصب كه حقوق سالانه‌اش از هزار و دويست تا هزار و پانصد ليور است غالبا ناچار است لباسي به تن كند كه بهايش از اين مبلغ بيشتر است.
درخور گفتن است همين روح تجمل‌پرستي تجمل‌گرايان آنها را به خاك سياه مي‌نشاند، زيرا گرچه پوشاكهاي خوب دوام زياد دارد، امّا به‌هر روي براي به دست آوردن آن بايد پول زياد مصرف كرد. مردان سپاهي و درباريان به كمر خود شمشير مي‌بندند و خنجري نيز دارند، ولي روحانيان، دانشمندان، اهل ادب و قلم،
______________________________
(1)- اسكات وارينگس( Scott Warings )نوشته است: شاه عباس كه مي‌خواست بازرگانان را به صرفه‌جويي و ساده‌پوشي وادارد دستور دارد بايد عمامه‌شان شال ساده و لباسشان ماهوت درشت باشد. چه از شال نه تنها مي‌توانستند در تمام مدت عمر استفاده كنند، بل‌كه ممكن بود اولادشان نيز آن را به كار برند؛ دوام ماهوت هم نسبت به پارچه‌هاي ديگر بسيار بيشتر بود.
ص: 812
قضات و بازرگانان و ارباب حرف و پيشه هرگز شمشير و خنجر همراه ندارند.
شاهزادگاني كه نژاد از پادشاهان دارند مجازند خنجر با خود داشته باشند. ايرانيان نه تنها هرگز تجمل و تجمّل‌پرستي را تقبيح نمي‌كنند بل‌كه به ارباب تجمل احترام مي‌نهند. هم ايرانيان ضرب المثلي دارند كه: هركس آستينش كهنه باشد، و گرچه علم دنيا را در سينه داشته باشد كسي به او اعتنا نمي‌كند.
اكنون مي‌خواهم درباره اثاثه خانه اندكي بگويم. اثاثه خانه مشرق زمينيها از لوازم خانه اروپاييان بسيار كمتر و ساده‌تر است. ايرانيان اتاقهاي خود را نخست با نمدهاي ضخيم فرش مي‌كنند، و روي آن يك، و اگر اتاق بزرگ باشد دو قالي پهن مي‌كنند. در ايران قاليهايي وجود دارد كه طول آنها از شصت پا درمي‌گذرد. اين قاليها آن‌قدر بزرگ و سنگين است كه دو مرد زورمند نمي‌توانند آن را جابه‌جا كنند. دور تا دور اتاق را نهاليهاي كوچكي كه پهناي هر يك بيش از سه پا نيست مي‌گذارند، و روي آنها پوششي كه كلفتي آنها بيش از ضخامت ماهوتهاي اسپانيايي نيست، مي‌گسترانند. اين روپوش از كتان يا پنبه درست شده و گاهي تارهاي ابريشم سپيد يا رنگين يا رشته‌هاي زرين در آنها به كار رفته است. كنار اين نهاليهاي كوچك آن جا كه نزديك ديوار است، در تمام طول اتاق پشتيها يا مخده‌هاي چهارگوشي قرار مي‌دهند تا به آنها تكيه بزنند. اين نهاليهاي كوچك صندلي مشرق زميني‌هاست، و وقتي اتاق يا تالاري بدين‌گونه آرايش يافت اثاثه آن مدتها دوام مي‌يابد؛ زيرا رويه تشكچه‌ها از مخمل ساده يا زرتار بسيار بادوام است و زود فرسوده و پاره نمي‌شود.
اروپايياني كه منسوجات ايراني را به كار مي‌برند، اقرار مي‌كنند با اين كه هواي اروپا نسبة رطوبي است و غالب چيزها بر اثر نمناكي هوا دوام زياد ندارد، پارچه‌هاي ايراني عمر زياد مي‌كند.
ايرانيان جز اينها كه برشمردم در اتاقها و تالارهاي خود چيزي نمي‌گذارند.
نه مثل ما اروپاييان ميز و صندلي و تخت‌خواب دارند، نه آينه و ميز گرد و تابلو. آنان خيلي راحت‌تر از آنچه ما روي صندلي مي‌نشينيم روي قالي مي‌نشينند، و من چنان به نشستن روي قالي به شيوه ايرانيان عادت كرده‌ام كه از نشستن روي صندلي خوشترم مي‌آيد. وقتي انسان به رسم ايرانيان روي نهاليچه‌ها مي‌نشيند احساس راحت و آرامش مي‌كند. ساقهاي پا مثل رانها آسوده مي‌مانند، و حال آن كه وقتي روي صندلي مي‌نشينيم ساقهاي پا قائم قرار مي‌گيرند. همچنين در فصل زمستان اگر انسان به رسم
ص: 813
ايرانيان بنشيند زودتر و بهتر گرم مي‌شود. اما در اروپا به سبب مرطوب بودن هوا نمي‌توان از اين شيوه استفاده كرد زيرا پس از مدتي انسان به درد پا و رماتيسم گرفتار مي‌شود.
در اصفهان و بسيار شهرهاي ديگر من دستم را زير نمدهاي كف اتاق كردم و بر اين گمان بودم چون ميان كف اتاق و نمدها، كف‌پوشي وجود ندارد نمدها مرطوبند، اما با تعجب دريافتم كه نمدها كاملا خشكند و اندك اثري از نم در آنها نيست. اما اگر ما اتاقهاي خود را بدين‌گونه با قالي فرش كنيم بسيار نمي‌گذرد كه پوسيده و پاره مي‌شوند.
وسائل خواب ايرانيان نيز بسيار ساده است. آنان نهالي را روي قالي مي‌گسترانند، رويش ملحفه‌اي پهن مي‌كنند؛ دو نازبالش زير سر مي‌گذارند و مي‌خوابند و روي خود را با جامه‌خواب مي‌پوشانند. رويه نهالي معمولا مخمل، و رويه لحاف پارچه ابريشم ساده يا زربفت و يا سيمين‌تار و به رنگهاي گوناگون است.
بامدادان پس از بيدار شدن و برخاستن، نهالي و لحاف و نازبالشها را ميان چادرشبي مي‌گذارند و به صندوقخانه مي‌برند. نه با تخت‌خوابهاي چارپايه‌اي آشنايي دارند و نه به كارشان مي‌آيد آنان به شرحي كه كردم به راحتي روي قالي مي‌خوابند زيرا هواي خشك و سالم آنان را از داشتن تخت‌خواب و ميز و صندلي بي‌نياز مي‌دارد.
من هرگز از تكرار كردن و بازگفتن سعادتي كه نصيب مردمان مشرق‌زمين از زندگي كردن در چنان محيط خوش آب و هوا و آرام نصيبشان شده خسته و دلگير نمي‌شوم. زندگي آنان ساده و نيازمنديهاشان اندك است، و ناچار نيستند مانند ما كه بر اثر نامساعدتهاي اقليمي احتياجات زياد داريم، و براي تهيه كردن آنها ناچاريم هرچه بيشتر زحمت بكشيم، خود را فرسوده و ناتوان كنند. حقيقت اين است كه رنجها و زحمتهاي توان‌فرسا همه از احتياج سرچشمه مي‌گيرد، و چه سعادت و موفقيّت بزرگي است كه انسان بتواند در محيط و سرزميني كه با حدّاقل نيازمنديها به خوشي و آسايش زندگي كند به سر برد.
درباره اين كه ايرانيان شبها خانه‌هاي خود را چگونه روشن مي‌دارند تحقيق و دقت بسيار كرده‌ام. آنان هرگز شمع پيهي و دودزا به كار نمي‌برند. با چراغ كاشانه خويش را برمي‌افروزند. به جاي روغن از پيه سفيد كه بو و دود ندارد استفاده
ص: 814
مي‌كنند. گاهي نيز از شمعهاي گچي سود مي‌جويند. بعضي از اين شمعها به عصاره دارچين يا ميخك يا مواد معطر ديگر آميخته شده، و در اين صورت به هنگام سوختن بوي خوشي مي‌پراگند.